و دیگر پایان این درام بی سر و ته غمگین به پایان خواهد رسید.
اگر جان پیچ های مطمئنی نداشته باشید، سر و کارتان با بیرحم ترین موجودات می افتد.
انسان ها
حتی کسانی که تنها با کمک زبانشان می خواهد عشق را به تو القا کنند ولی در هیچ یک از رفتار های آن ها چنین چیزی مشهود نیست.
باید رفت.
باید همه احساس هارا در جعبه ای گذاشت. قفل محکمی روی آن قرار داد. به خانه ی مادر بزرگ رفت، جایی که پاک ترین آن احساسات شکل گرفته بودند.
پای درخت انجیر را با یک بیلچه کوچک کند.
جعبه را داخل گدال گداشت
با تمامی محتویات آن خداحافظی کرد.
یک مشت
دو مشت
سه مشت
بعد از خروار ها خاک، مهم نیست که روی آن یا زیر آن قرار داری.
بعد از خروار ها خاک، دیگر زنده نیستی.
نفس نکش دیگر .
چگونه می توان خود گمگشته را بازیافت و سپس با بینشی عمیق تر از آن فرار کرد.
ها ,خاک، ,سر ,یک ,های ,روی ,از خروار ,ها خاک، ,سر و ,روی آن ,خروار ها
درباره این سایت